از یاد رفته

 

 

 

سنگی است زیر آب

در گود شب گرفته دریای نیلگون

تنها نشسته در تک آن گور سهمناک

خاموش مانده در دل آن سردی و سکون

او با سکوت خویش

از یاد رفته ای ست در آن دخمه سیاه

هرگز بر او نتافته خورشید نیم روز

هرگز بر او نتافته مهتاب شامگاه

بسیار شب که ناله برآورد و کس نبود

کان ناله بشنود

بسیار شب که اشک برافشاند و یاوه گشت

در گود آن کبود

سنگی است زیر آب ولی آن شکسته سنگ

زنده ست می تپد به امیدی در آن نهفت

دل بود اگر به سینه دلدار می نشست

گل بود اگر به سایه خورشید می شکفت

 

یا حسین

 

 

 

نهضت کربلا در عاشورا تنها یک واقعه در یک مقطع زمانی خاص نیست.

هنوز روز عاشورا به شب نرسیده است. کاروان تاریخ، روان است و یاران و

 دشمنان سید الشهداء یکی یکی می آیند و می روند. هنوز سخنان امام حسین در

سرزمینی به وسعت دنیا طنین انداز است و اینک تو بگو از کدامین تباری و

 به کدام سمت می روی؟

یا رب تو به فضل خویش دلشادم کن

 

 

ساقیا آن می که جان سوزد کجاست ؟

نور حق را در دل افروزد کجاست ؟

مایه ی آرام جان خسته کو ؟

از شرابی مستی پیوسته کو ؟

بار الها بال پروازم ببخش

روح آزاد سبکتازم ببخش

عاشق بزم تو ام را هم بده

عقل روشن جان آگاهم بده


مناسبت نوشت: عید قربان پرشکوهترین و زیباترین جلوه تعبد در برابر خالق یکتا مبارک

لیلا و من

 

امروز يک مرده شور را ديدم...

آنچنان زيبا ميشست که لکه اي هم باقي نميماند...

اما نميدانم چرا پدرم از او خوشش نمي آيد!!!
...
...

و مدام گريه ميکند و مادرم نيز نفرينش!!!

او که زن خوبي است من دوستش دارم...

فقط کاش ناخن هايش را مي گرفت...

تمام بدنم را زخم کرد...
 

 
پ.ن : من دیگه نمیتونم لیلارو بشناسم بعضی وقتا خیلی خستم میکنه ودیشب 
 
به قدری عذابم داد که آرزو میکنم اصلآ نباشه...

 
حرف دلم: گــاهـــی خیــــال میکنم روی دست خــــــــدا مانده ام خسته اش کــــرده ام
 
خودش هم نمـــــــی داند با مـــــــن چـــــه کند...:(
 

 

 

داد درويشــــــي از سر تمــــهــيــــد

سر قليــــان خويش را به مــــريـــــد

گفت کز دوزخ اي نـــــکـــو کـــــــردار

قـــــدري آتــــش به روي آن بگــــذار

بگــــرفت و بـــبـــــرد و بـــــــــاز آورد

عقـــــــــد گوهـــــــــر ز درج راز آورد

گــــــــفت در دوزخ هــرچـه گـــرديدم

درکـــات جحيـــــــــــم را ديــــــــــدم

آتـــش و هيــــــزم و ذغــــال نبــــــود

اخگـري بهــــــر اشتــعـــــال نبــــــود

هيــــچ کس آتشــــــي نمي افروخت

ز آتش خويش هر کسي مي سوخت


 

فاطمه فاطمه است

 

علی علیه السلام، بغض کرد یادش آمد محمّد صلی الله علیه و آله و سلم

گفته بود: سپرت را بفروش

و با پولش زندگی بساز برای دخترم

اما نگفته بود دخترم خودش سپر می شود برایت... .. . !!


پ.ن : خدایا به حق فاطمه (س) هرکی هر حاجتی داره، حاجتش رو براورده به خیر کن....

 

 

 

یکی تاس می اندازد وهر بار که شش می آید

مملکتی را برده است

یکی بیلیارد بازی می کند و

با هر توپی که درون لوز می اندازد

هزاران بمب را از هواپیماها پایین ریخته

کارگری ساده ام

که نیمه ی خالی شیشه های الکل را در چشمانشان جمع می کنم

چشم هایی که به زودی قرمز می شوند

وهزاران خانواده بی گناه رامعامله می کنند

هزاران زن را از آغوش همسرانشان

به کاباره ها می کشند

هزاران قلب را میان تکه های یخ

به جزایر دلخواه می فروشند

 

شاید تا به حال ندیده ایدچگونه پسران یهود

لابه لای چشم های دختران مسلمان

دنبال تیله های سیاهو قهوه ای می گردند

شاید تا به حال ندیده اید

مردان دست به پولی که موهای سیاه یک آسیایی را

با پوست سرش می خرند

 

من یک کارگر ساده در کاباره ای سلطنتی هستم

که زمان اذان را

از عادت سحری خوردن پدرم در کودکی حدس می زنم

نماز را لابه لای بشکه های شراب

بامستی تمام می خوانم

مجید سعدآبادی


 

پ.ن: خدایا لطف کن برو به آنهایی که ایمان آورده اند یادآوری کن که تو خدا هستی نه آنها...