شمس الشموس


یا امام رضا ....... به حق جوادت جوابم نکن.... :(((((


خیال کن که غزالم بیا و ضامن من شو

 

بیا که آتش صیاد از زبانه بیفتد

 

الا غریب خراسان! رضا مشو که بمیرد

 

اگر که مرغک زاری از آشیانه بیفتد ...



 

پ.ن : می دونم که میدونی ... حالم رو خوب کن


مرگ تدریجی

زندگی در اعماق عادت‌ها

 

هــیچ فرقی با مـرگ ندارد.

تو مرده‌ای،

فقط معنایِ مرگ را، نمی‌دانی!

رسول یونان

 


پ.ن : خیلی چیزا دیگه برام عادی و یکنواخت شدن ، دیگه خیلی وقته خودم برای خودم

تکرای شدم حتی رویاهام، آرزوهام..همچیـــــــــــم ... این یعنی مرگ تدریجی یک رویا

 

 

زندگی باید كرد گاه با یك گل سرخ گاه با یك دل تنگ

 

یک روز، یک جایی‌، ناگهان، این اتفاق برایِ ما می‌‌افتد

کتاب مان را می‌‌بندیم ، عینکمان را از چشم بر میداریم

 

شماره‌ای را که گرفته ایم قطع می‌کنیم و گوشی را روی میز می‌گذاریم

ماشین را کنار جاده پارک می‌‌کنیم و دستمان را از رویِ فرمان بر میداریم

 

اشک‌هایمان را پاک می‌کنیم و خودمان را در آینه نگاه می‌کنیم

 

همانطور که در خیابان راه می‌رویم

همانطور که خرید می‌کنیم، همانطور که دوش میگیریم

 

ناگهان می‌‌ایستیم، می‌گذاریم دنیا برای چند لحظه بایستد

و بعد همانطور که دوباره راه می‌رویم و خرید می‌کنیم

 

و شماره می‌‌گیریم و رانندگی‌ می‌کنیم و کتاب می‌خوانیم

از خودمان سوال می‌کنیم واقعا از زندگی‌ چه می‌خواهم؟؟؟

 

به احتمالِ قوی از آن روز به بعد اجازه نمی‌‌دهیم ، هیچ کسی‌، هیچ حرفی‌، هیچ نگاهی‌،

زندگی‌ را از ما پس بگیرد...

 


 
سیاه قلم های نیکی فیروزکوهی