آذربایجانم ، دلم، سرای امیدم لرزید و به خون نشست
قسمتی از تنم
وطنم
امروز لرزید
قسمتی از دلم
ایرانم...
امروز مرد
آذرم به خون نشست
آذرم به خون تپید
پ.ن : امروز وحشتناک ترین روز زندگیم رو تجربه کردم، در یک لحظه تمام کارهایی
که کرده بودم اومد جلوی چشمم و اون وقت بود که فهمیدم از مرگ می ترسم

+ نوشته شده در یکشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۱ ساعت ۱۲:۳ ق.ظ توسط یک شرقی