زمزمه میان دو حرف

 

از آن فراز و این فرود غم مخور

زمانه بر بلند و پست می رود...

 

عصر دلگیر

 

 

 
من
انبوهی از این بعدازظهرهای جمعه را
بیاد دارم كه در غروب آنها
در خیابان
از تنهایی گریستیم
ما نه آواره بودیم، نه غریب
اما
این بعدازظهرهای جمعه پایان و تمامی نداشت

می‌گفتند از كودكی به ما
كه زمان باز نمی‌گردد
اما نمی‌دانم چرا
این بعد از ظهر های جمعه باز می‌گشتند!

احمدرضا احمدی

 

مشهد یک قطعه از بهشت

 

دلم که میگیرد چشمانم را میبندم و دلم را به سمت باب الجوادت راهی میکنم،

هم آنجایی که می گویند :

"باب الجواد راه ورودی به قلب توست... حاجت رواست هرکه از این راه می رود"

آقا چند وقتی ست که دلم اذن ورود میخواهدخیال کن که غزالم بیا و ضامن من شو....

 


پ.ن :

الا غریب خراسان! رضا مشو که بمیرد

اگر که مرغک زاری از آشیانه بیفتد ...

هرشب شب قدر است اگر قدر بدانیم...

 

 

خطا از من است میدانم.سالهاست گفته ام "ایاک نعبد "اما به دیگران هم دل سپرده ام ...

از من که سالهاست گفته ام "ایاک نستعین"اما به دیگران هم تکیه کرده ام..

اما به حرمت این شبها رهایم نکن...