دوستی های کنسروی

 
این روزها کسی به خودش زحمت نمی دهد یک نفر را کشف کند 
 
زیبایی هایش را بیرون بکشد 
 
تلخی هایش را صبر کند ...
آدمهای امروز ، دوست های کنسروی می خواهند 
 
یک کنسرو که درش را باز کنند و یک نفر شیرین و مهربان
 
از تویش بپرد بیرون 
 
و هی لبخند بزند و بگوی
 
" حق با توست"

 

دبوانه ای از قفس پرید

 

 

خداوند روی کارهایم قضاوت خواهد کرد و من خواهم گفت:

برای لحظه ای از زندگی کردن،ایستادم و به باد خیره شدم، فراموش کردم بذری بیفشانم،

با شادی زندگی نکردم، حتی باده ای،که به من دادند ننوشیدم. اما یک روز آماده شدم و

به کار باز گشتم. همانند باخ،ون گوگ،واگنر، بتهون، انیشتین و دیگر دیوانگان

پیش از خودم،به مردم درباره ی رویاهای بهشتم گفتم...

 

 


پ.ن : بارون بارونه ، زمستون و تابستون و پاییز و بهار نداره ،

هروقت که بباره حالم خوب میشه خوبه خوبه خوب...

 

 


پائولو کوئیلو