nostalgie...

 

 

 

 

این روزها با اومدن اول مهر دلم بدجوری برا مدرسه رفتن تنگ میشه،

دلم برا اون روزای اول مهر که با عشق میرفتم مدرسه ولی با گذشته چند ماه دیگه

از زنگ اول منتظر زنگ آخر میشستم تنگ شده، دلم برا شیفتای مدرسه تنگ شده،

دلم برا زود بیدار شدنا تنگ شده، دلم برا دلهره ی درس نخوندن تنگ شده،

دلم حتی برا اون بوی گازوئیلی که باهاش کف کلاسارو پاک میکردن تنگه تنگه،

دلم برا گچهای رنگی ، تخته سیاه و پاکن خیس تنگ شده...

چقدر دلم برای زنگ های تفریح مدرسه تنگ شده ....

وای چقدر دلم اون ده دقیقه را می خواهد، دلم می خواهد باز هم دنبال هم کنیم،

کاش تمام زندگیم تکرار همان ده دقیقه ی کودکیم بود!! 

.... عجیب هوای کودکیم را کرده ام...

من هنوزم که هنوزه با اومدن ماه مهر یه حس و حال دیگه دارم

برا خودم خودکارو دفتر میخرم تا کودک درونم این حس رو هیچ وقت فراموش نکنه...

 

 

 

کاملآ شخصی




نترسم که با دیگری خو کنی .... تو با من چه کردی که با او کنی

زندگی

 

 

مگر می شود در یک نقطه ماند؟ مگر می توان؟ تا کی و تا چند میتوانی چون سگی

کتک خورده درون لانه ات کز کنی؟ در این دنیای بزرگ، جایی هم آخر برای تو هست.

راهی هم آخر برای تو هست.

در زندگانی را که گل نگرفته اند...

 


" جای خالی سلوچ __ محمود دولت آبادی "

 

 


پ.ن : من آدم ضعیفی نیستیم ، همیشه هم برا چیزی که خواستم تلاش کردم و

با خواست خدا بهش رسیدم ولی این روزا... این نیز بگذرد و میگذرد

 

 

هست نیست هست نیست هســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت


احساس ِ مسافري را دارم

که بايد برود

و نمي داند به کجا

بليط سفر به ناکجا را

من سال هاست در مشتم ميفشرم

کجاست راننده

تا لگد به در ِ مستراح ِ بين راهي ِ اين زندگي بکوبد

فرياد بزند که جا نماني

کجاست


علیرضاروشن



پ.ن : دل بسته ام به پاییز شاید دوباره سر مهر بیایی....


نزدیک نزدیک نزدیک

 

حالا چمدانت را بردار

آرام و پاورچين

 

از پله‌ها به جانب آسمان بيا،

ما دوباره به خوابِ دور هفت دريا وُ هفت رود و هفت خاطره برمی‌گرديم.

 

آنجا تمامِ پريانِ پرده‌پوش

در خوابِ نی‌لبک‌های پُر خاطره ترانه می‌خوانند،

آنجا خواب هم هست،

 

اما بلند

ديوار هم هست،

 

اما کوتاه

فاصله هم هست،

 

اما نزديک، نزديک

نزديکتر بيا

می‌خواهم ببوسمت!

 




سید علی صالحی