یا رب
سالها پیش از این
زیر یک سنگ
در گوشهای از زمین
من فقط یک کمی خاک بودم
همین.
***
یک کمی خاک
که دعایش
دیدن آخرین پله آسمان بود
آرزویش همیشه
پر زدن تا ته کهکشان بود
خاک هر شب دعا کرد
از ته دل خدا را صدا کرد
یک شب آخر دعایش اثر کرد
یک فرشته تمام زمین را خبر کرد
و خدا تکهای خاک برداشت
آسمان را در آن کاشت
خاک را
توی دستان خود ورز داد
روح خود را به او قرض داد
خاک
توی دست خدا نور شد
پر گرفت از زمین دور شد
****
راستی
من همان خاک خوشبخت
من همان نور هستم
پس چرا گاهی اوقات
این همه از خدا دور هستم!
پ.ن : خداوندا !آسان بودن دشوار است....آسانم کن
خداوندا کلام تو بودن دشوار است... بارانم کن
خداوندا کلام تو بودن دشوار است... بارانم کن
خدایا خداوندا !آن نیستم که باید ...آنم کن
خداوندا !من هر لحظه در انتظار معجزه هایت باقی می مانم...امتحانم نکن !!
قدرت یقینم را زیاد کن ...
+ نوشته شده در شنبه ۵ اسفند ۱۳۹۱ ساعت ۱۱:۱۰ ب.ظ توسط یک شرقی