زن که باشی ترس های کوچکی داری !


از کوچه های بلند ، از غروب های خلوت


و از خیابان های بدون عابر می ترسی !


از صدای موتورسیکلت ها و دوچرخه هایی که بی هدف

 
در کوچه پس کوچه ها می چرخند ، می ترسی !


از بوق ماشین هایی که ظهرهای گرم تابستان جلوی پاهایت ترمز می کنند


و تو فقط چهره ی آدم هایی را می بینی


که در چشم هایشان حس نوع دوستی موج می زند....!

زن که باشی ترس های کوچکی داری ،


به بزرگی همه بی عدالتی هایی که به جرم زنانگی محکومت می کنند ...


و همیشه این تویی که مقصری