آنگاه

خورشید سرد شد

و برکت از زمین ها رفت

و سبزه ها به صحرا ها خشکیدند

و ماهیان به دریا ها خشکیدند

 و خاک مردگانش را

زان پس به خود نپذیرفت

شب در تمام پنجره های پریده رنگ

مانند یک تصور مشکوک

پیوسته در تراکم و طغیان بود

و راهها ادامه خود را

در تیرگی رها کردند

دیگر کسی به عشق نیندیشد

دیگر کسی به فتح نیندیشید

و هیچ کس

دیگر به هیچ چیز نیندیشید