من اگر برخیزم ،تو اگر برخیزی ،همه بر می خیزند.
و چه پیوند صمیمت ها،
که به آسانی یک رشته گسست.
چه امیدی، چه امید؟
چه نهالی که نشاندم من و بی بر گردید.
دل من می سوزد،
که قناری ها را پر بستند،
که پر پاک پرستو ها را بشکستند،
و کبوتر ها را
_ آه کبوتر ها را...
و چه امید عظیمی به عبث انجامید.
چه کسی می خواهد
من و تو ما نشویم؟
خانه اش ویران باد!
من اگر ما نشوم تنهایم،
تو اگر ما نشوی خویشتنی.
از کجا که من و تو
شور یکپارچگی را در شرق
باز برپا نکنیم؟
از کجا که من و تو مشت رسوایان را وا نکنیم؟
من اگر برخیزم ،
تو اگر برخیزی ،
همه بر می خیزند.
من اگر بنشینم،
تو اگر بنشینی،
چه کسی بر خیزد؟
چه کسی با دشمن بستیزد؟
چه کسی پنجه در پنجه ی هر دشمن در آویزد؟
کوه باید شد و ماند،
رود باید شد و رفت،
دشت باید شد و خواند
حرف را باید زد!
درد را باید گفت!
سخن از مهر من و جور تو نیست،
سخن از متلاشی شدن دوستی است.
عبث بودن پندار سرو آور مهر
آشنایی با شور؟
جدایی با درد؟
و نشستن در بهت فراموشی
_ یا غرق غرور؟!
تو مپندار که خاموشی من،
هست برهان فراموشی من.
من اگر برخیزم،
تو اگر برخیزی،
همه بر می خیزند.
در شهر های بزرگ
چه سرو های بلندی
چه روحهای ساده
و
معصومی هست.