محرم الحرام چه واژه غمگینی.................
مادر مهربانم،می نویسد غروب بارانم،بارانی که هیچ گاه بر نگاهم طلوع نکرد،از دردها و غریبی ها،از مدینه-کوفه،تا کربلا،شام،همان دست ظالمانه ای که چهره ی مهربانت را سرخ کرد و به جایی رسید که با جراتی ظالمانه اینچنین برادرم را شهید کردند و حتی رحمی بر جسم بی جانش هم نکردند...
دیوار می شنید زمزمه های حسین را که نجوا می کرد مادر، و حسن که نظاره گر دردهای تو بود باران چشمانش بدرقه می کرد و رفتنت را! و من تنها خواهری کوچ برای برادرانم و همدمی برای پدر بودم.وای بر آنها که چه ظالمانه مهربانی چشمانت را پاسخ گفتند .
و بقیع چه خوب می داند غریبی تو را...!
*******************************************************
اشک خاک
خاک می نویسد از دردها و غریبی و تشنگی،از غروبِ باران و فراتی که شرمنده در خود فرو رفته بود از 72 پروانه ی عاشق که با آغوشی گرم شهادت را پذیرفتند وکودکی که عاشقانه شهادت را لبخند می زد...
